امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

بیماری و.....

1393/3/7 15:56
نویسنده : مامان وبابا
482 بازدید
اشتراک گذاری

یه مدت غیبت داشتیم

دلیلش هم مریضی امیرحسین بود

یازده روز سخت و وحشتناک..........

اولش با افت دهن و تب خفیف شروع شد

همون روز اول رفتیم دکتر

دوسه روز حالت رو به بهبود بود که.....

از ظهر یکشنبه با تب دوباره اوج گرفت

تب 40درجه تو یه ساعت هایی از چهل درجه هم بالاتر میرفت

نه قطره و نه شیاف استامینفون تبتو پایین نمیاورد

شربت بروفن به توصیه دکترگرفتم

اونم همش دو ساعت تبتو پایین میاورد

تب بالا باعث میشد دایم بالا بیاری

تقریبا هیچی نمیخوردی

روزی که حالت بد بود 12ساعت تمام حتی اب هم نخوردی

همش میترسیدم به خاطرتب بالا تشنج کنی خدای نکرده

دو شب متوالی مجبور شدیم ببریمت بیمارستان

شب اول بیمارستان طبی کودکان

دکتر کلی دارو برات نوشت و مثل دکتر خودت تشخیص ویروسی بودن بیماریتو داشت

شب بعدش وحشتناک گریه میکردی

اینقدر شدید که گریه کردنت اشک بقیه رو هم دراورده بود

رفتیم بیمارستان تخصصی کودکان تهران

اونجا دکتر گفت دلیل گریه ات دل درده

اونم به خاطر خوردن شربت بروفن بوده

این دکترهم یه عالمه دارو داد دستمون

یه شیاف خارجی داد که خدا رو شکر با اون چند ساعتی تبت کنترل میشد

خلاصه از یکشنبه تا پنج شنبه تب داشتی

از صبح جمعه هم تمام بدنت دونه های قرمز زد

دو سه روزهم طول کشیدتا دونه ها خوب بشن

البته تهوع و اسهال همچنان ادامه داشت...

از دیروزکمی بهتر شدی

تو این چند روز به اندازه ی ده سال پیر شدم

دومین شبی که رفتیم بیمارستان اینقدر حالت بد بودکه فکرمیکردم میمیری!!!!!!!!

التماس دکتره میکردم

میگفتم دکتر بچه ام داره میمیره تو رو خدا یه کاری بکن

واقعا حالت بد بود .....

دکتره هم توجوابم گفت میخوای دستور بستری شدنشو بدم

روزای بدی بودخیلی بد

مامان جان خواهش میکنم دیگه ویروس نگیر

من و شما چهار روزبود از خونه بیرون نرفته بودیم

کسی هم خونمون نیومده بود پس این ویروسای وحشتناک رو از کی میگیری؟؟؟؟

اون از دفعه پیش  که بستری شدی به خاطر ریه ات

اینم از این دفعه...

لطفا اگر مریض هم میشی اینقدر شدید مریض نشو!!!!!!!!

خیلی گوشت به تن داشتی با این مریضی به تمام معنا اب شدی

اینم چندتا عکس بعد از یک بیمار ی 11روزه

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (11)

مامان محمدحسین
7 خرداد 93 22:58
الهی خاله دورت بگرده که انقدر مظلومی... فدای اون صورت خوشملت بشم... خاله تابستون این مشکلات رو داره.... حتما تو آب آشامیدنی دقت کن... امیدوارم زود سلامت کامل رو به دست بیاری....
مامان وبابا
پاسخ
سلام ممنون خدا نکنه خاله هنوز تابستون نیومده من رفتم استقبال مریضی هاش اب هم که فقط جوشیده سرد شده میخورم نمیدونم چرا مریض شدم ممنون از مهربونیت
مامان امیرحسین
8 خرداد 93 10:13
سلام خانومی .از اینکه قابل دونستید وبه وبلاگم اومدید ممنونم.شما هم با افتخار به جمع دوستان من پیوستید. ایشالله که دیگه هیچ وقت مریضی سراغش نیاد طفلکی چه دوران سختی را پشت سر گذاشته.
مامان وبابا
پاسخ
ممنون از لطفتون دوست خوبم
آزاده
8 خرداد 93 10:34
سلام راستش با خوندنش خیلی ناراحت شدم طفلک خیلی ضعیف شده نسبت به عکس های قبلش ولی عزیزم همه این بیماری ها میاد و میره کدوم بچه ای هست که تا بحال مریض نشده باشه پسر من که الان 14 سالشه تو چهار ماهگی در بیمارستان بستری شد همه کمابیش این دوره را تجربه کرده اند نگران نباش این موقع ها باید سرحال و قوی باشی تا بتونی از کودک نازت خوب مراقبت کنی حالت رو خوب می فهمم چون تجربه کردم همیشه سلامت باشی و سرحال عزیز
مامان وبابا
پاسخ
مرسی عزیزم ممنونم از همدردی و راهنماییت انشالله که بتونم یه مامان قوی باشم مثل شما
مامان نیما
8 خرداد 93 11:26
سلام آخی نازی چقد اذیت شدی وسختی کشیدی، واقعا سخته انشالله همیشه تندرست باشی و قرآنی که جلوته پشت وپناهت باشه.. مامانی رو هم دیگه اذیت نکنی فسقل چه خوشگل ایستادی..
مامان وبابا
پاسخ
سلام اره اینقده بد مریض بوددددددم انشالله مرسی
آزاده
10 خرداد 93 1:01
سلام . راستی امیرحسین چطوره بهتره چاق شد منظورم اینه که هر بیماری بچه ها رو خیلی ضعیف می کنه امیدوارم که جون گرفته باشه نازی بچه ها انقدر معصومن که آدم از بیماریشون واقعا آزرده می شه . انشاءا... همیشه سلامت باشه و سرحال
مامان وبابا
پاسخ
سلام نه عزیزم تعریفی نداره همچنان با عواقبش درگیره کامل هم خوب نشده ممنون که حالمون رو میپرسی لطف کردی دوستم
مامان بابا
10 خرداد 93 17:03
سلام اخه از دست این مامان و بابا چیکار کنم هیچ به من غذا نمیدن بعد میگن هیچی نیست منم دیگه گفتم یه چیز خودم بخورم که یک دفعه ای بد از آب در امد. الهی قربونش خیلی مواظبم باش مامانی.حال خودت چطور؟
مامان وبابا
پاسخ
چی بگم والا چیزی که نمیخوره شاید ویروسا دلشون به حالش میسوزه میان سراغش ممنون خودمم تعریفی ندارم
مامان دوقلوها
11 خرداد 93 17:59
سلام..... جان چطوری؟ خیلی پسرنازی داری؟امیدوارم منوبه یادبیاری البته باتفکر چون نمیگم!!!!
مامان وبابا
پاسخ
سلام دوستم ممنونم چه طوربايد شما رو به خاطر داشته باشم عزيزم متاسفانه نميتونم از رو دست خطتت به ياد بيارم!!!!!! حداقل يه راهنمايي اي...ادرسي....نشوني اي.....
مامان یاسین
11 خرداد 93 22:22
سلام خاله جون خدا بد نده واسه چی گل پسرمون مریض شده تو رو خدا مامانی خیلی مراقبش باشین اخه بچه ها خیلی ضعیف هستن اما خدا رو شکر که الان بهتر شده الهی قربونت برم خاله با این عینکت که داری قران میخونی میبوسمت
مامان وبابا
پاسخ
سلام مامان ياسين عزيز بدنبيني مهربون چشم بيشتردقت ميكنم ديگه مريضيه ديگه خاله جون مرسي از لطفت
مامان دوقلوها
13 خرداد 93 17:41
دبیرستان دوره کاردانی و کارشناسی وگاها هم مسیرمحل کار باهم بودیم البته تا چهارسال پیش به خاطراینکه من انتقالی گرفتم اومدم شهرگلاب
مامان وبابا
پاسخ
به به سلام زهرا خانم اینقدرحضورت اینجا برام غیرمنتظره بود که وقتی تو ذهنم دنبال دوستی گشتم که منو به اسم کوچیک بشناسه و دوقلو داشته باشه. و وبلاگ امیرحسینو بلد باشه... وقتی به شما فکر کردم هم حضورتو غیرممکن دونستم شما و اینجا!!!چه طور خودت خوبی گل پسرات خوبن وبلاگ ندارن هنوز کاشانی خوشحالم کردی
خاله مهناز
16 خرداد 93 11:37
ایشالله همیشه سالم باشی هر کاریش میکنید که ازش عکس بگیری بچه ام هیچیم نمیگه خاله فداش
مریم بانو
17 خرداد 93 12:55
امیر حسین همیشه قیافش تو عکسا مظلومه.مخصوصا اینجا که حالشم خوب نیست.امام حسین نگه دارش باشه ایشالا.
مامان وبابا
پاسخ
مرسی از این همه مهربونیت انشالله