امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

سفرنامه(2)

1393/2/27 16:41
نویسنده : مامان وبابا
451 بازدید
اشتراک گذاری

 .....

شب ساعت 2 /3 بود خوابیدیم وساعت6بیدار شدیم و وسایل رو جمع کردیم وراهی شدیم

من و امیرحسین وبابایی باماشین خودمون

مامان بزرگ و بابا بزرگ و دوتا خاله ها هم باهم توماشین خودشون

من اینقدر خسته بودم که حد نداشت تو48 ساعت گذشته همش 4 ساعت خوابیده بودم و بابایی هم اوضاعش بهتراز من نبود

مامان جون (مامان مامانی)اومد توماشین ما نشست ومراقب شما بود ومن یک ساعتی خوابیدم

رسیدیم سمنان و صبحانه ای که مامان جون تدارک دیده بود(کله پاچه) رو خوردیم و شما حسابی سرحال بودی و بازی میکردی

بعد دوباره راهی شدیم

بابایی خسته شده بود وکم خوابی اذیتش میکرد

به زور جامو با بابایی عوض کردیم و باقی راه رومن رانندگی کردم وکمی بابایی خوابید

خلاصه حدود7شب رسیدیم مشهد

تا هتل رو پیدا کنیم خیلی طول کشید

خیابونای مشهد خیلی شلوغ بود اخه شب لیله الرغایب بود

ماهم یه مسیری رو اشتباه رفتیم و تو ترافیک امیرحسین خان که تا اون موقع پسرخوبی بود کلافه شده بود وگریه میکرد

بعداز یکساعت بالاخره هتل رو پیدا کردیم

شام خوردیم وکمی استراحت کردیم

قرار شد بریم زیارت

مامان جون و باباجون گفتن ماخسته ایم و میخوابیم و صبح برای نماز میریم زیارت ولی من دلم نیومد تو شب لیله الرغایب نرم حرم

باهمه خستگی هایی که داشتیم من و بابایی و خاله ها رفتیم زیارت و امیرحسین هم با مامان جون و باباجون موند تو هتل

ساعت10/11 شب بود حرم شلوغ بود

صحن چراغونی شده بود و هوا خنک بود

دلم خیلی وقت بود که هوای همین صحن و حرم روکرده بود

حسابی دلتنگ زیارت امام رضا بودم

دفعه پیش که اومده بودم زیارت از امام رضا خواستم اگه لیاقتشو داشتم بهم فرزندی عطا کنه اگرهم اینطور نیست حداقل صبرمو زیاد کنه

اینبار اومده بودم فقط فقط برای سپاس گذاری

اومده بودم برای تشکر

اومده بودم پیشش که شکر داشته هامو بکنم

خیلی خوب بودخیلی...

فرداش هم باامیرحسین رفتیم زیارت

اینبار خیلی خلوت بود ومیشد راحت نزدیک ضریح رفت

تو چند سال اخیر به خاطر اینکه تو مناسبتهای خاص میومدیم مشهد/

مشهد خیلی شلوغ بود واغلب نمیشد ضریح رو حتی از دوردید ولی اینبار خیلی خلوت بود

وطبق معمول زیارت و خرید وگردش و تفریح و خوردن

بابابزرگ هم به عنوان شیرینی بازنشستگیش یه ناهار مارو برد رستوران پسران کریم وباقی وعده های غذایی تو فست فود ها سرو میشد!!!!

سه روزوچهارشب موندیم....

دراخر زیارت وداع رو خوندیم و از امام رضا خداحافظی کردیم

هر وقت میرم مشهد موقع برگشتن خیلی دلم میگیره

برگشتن و دل کندن همیشه برام سخت بوده

خلاصه سفرماهم تو روز دوشنبه به پایان رسید

صبح ساعت6حرکت کردیم و تومسیر قدمگاه هم رفتیم وشب ساعت8 تهران بودیم

شازده پسرم هم تو راه برگشت خیلی اقا بود

عکسهایی از این سفرهم درارامه مطلب هست

 

 

تومسیر رفت

 

 

مشهد شب لیله الرغایب چراغونی صحن

 

 

 

 

خرید و گردش

اینجا زیر زمین هتل اپارتمانه  که وسایل بازی داشت

 

قدمگاه

 

 

تازه ازخواب بیدارشده

 

 

پسندها (8)

نظرات (7)

sarinama
27 اردیبهشت 93 18:55
امیدوارم که سفر بهتون خوش گذشته باشه ایشالاکه خودت وشوشو وگل پسرت در پناه خدا وزیر سایه ی امام رضا زندگی خوبی داشته باشید امیر حسین خوشگلم زیارتت قبول
مامان وبابا
پاسخ
ممنون از دعای قشنگت سارینای عزیز مرسی
میترا(مامان مهران)
27 اردیبهشت 93 19:35
فرزند نازی دارید ماشاالله خدا حفظش کند
مامان وبابا
پاسخ
لطف داری خاله جون پسرشما هم برای خودش اقاییه
مامان یاسین
27 اردیبهشت 93 21:39
سلام امیر حسین زیارتت قبول خاله ایشالا که واسه پسر من هم دعا کرده باشی زیارت شما هم قبول باشه عکسای خوشکلی گرفتین اما حیف که عکسی از خودتون نبود ایشالا قسمت هر سال باشه که به امام رضا میرین از طرف من امیر جون رو ببوس
مامان وبابا
پاسخ
سلام مامان یاسین عزیز اگه بگم خیلی خیلی به فکر یاسین (و چند نفر خاص )بودم شاید باورتون نشه ممنون از اظهار لطفتون انشالله زیارت امام مهربونمون قسمت همه اونایی که دوست دارن بشه مرسی
آزاده
31 اردیبهشت 93 8:00
سختی های زیادی کشیدید در بدست آوردن طفل زیبایتان . شادی این لحظات گوارای وجودتان .
مامان وبابا
پاسخ
ممنونم ازاده عزیز
maedeh goli
6 خرداد 93 16:14
سلام امیر حسین گلم خوبی خاله زیارتت قبول گلم ایشالا همیشه زیر سایه پدر و مادرت و امام رضا زنده باشی عزیزم
مامان وبابا
پاسخ
مرسی مایده گلی انشالله قسمت شما به زودی.....
خاله مهناز
16 خرداد 93 11:34
میخورمتااااااااا
خاله مهناز
16 خرداد 93 11:35