امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

سونو انومالی

روز جمعه 24/4/92 رفتیم ازمایشگاه پارس ازمایش خون دادیم بعدش یه هفته بعد جوابوگرفتیم وبه دکترنشون دادم دکترگفت خوبه البته بین مریض فقط جوابو نشونش دادم گفت پس چرا تفسیرشو نداده من زنگ زدم ازمایشگاه گفتن نه کامل دادیم بهتون چند روز بعد حضوری رفتم ومعلوم شد نیمه مربوط به تفسیرشو ندادن گذشت تا روز سونو 92/5/14رفتیم برای انومال مرکز نسل امید طبق سونو ان تی من 19هفته بودم و طبق ال ام پی 18هفته و 2روزم بود که همه جا همون 19هفته ان تی رو قبول دارن خدا میدونه چه قدر روز شماری کردم وچه قدر برای این روز استرس و ذوق داشتم ساعت5نوبت داشتیم ایندفعه بابایی رو راه ندادن داخل ساعت6:30نوبتم شد خود دکترطهماسب پور کل سونو رو انجام داد ...
21 مرداد 1392

سونو nt

بعدازکلی گشتن دکترمو انتخاب کردم یه روز رفتم مطب برام سونو وازمایش غربالگری نوشت تو هفته ده سر قضیه ترشح....تا مرزسکته رفتم باز پرولاکتین بالا کار دستم داده بود اول رفتم پیش یه دکتر نزدیک خونمون کلی بهم استرس داد و ترسوندتم ولی دکترخودم یعنی دکترشهاب الدینی کلی ارومم کرد وگفته  های دکتر قبلی رو رد کرد وگفت جای امپول شیاف سایکولوژیست نوشت به تظرم خیلی بهتر از امپول بود دیگه عضلاتم امپولو جذب نمیکرد ودرد بدی داشت خلاصه کلی گشتم تا جای مناسبی براای غربالگری و سونو پیدا کنم که اخر تصمیم گرفتم برم نسل امید 92/4/8وقت گرفتم بابابایی ساعت 12راه افتادیم خیلی کارمون طول کشید اول ازمایش خون بعد مشاوره بعد سونو موقع سو...
21 مرداد 1392

نداشتن علایم بارداری

مامانی قربونت بره که اینقد نی نی خوبی هستی مامانی از اول هم اصلا علایم نداشتم نه تهوع ونه ویار نه ترشح نه.... همش نگرانت بودم میگفتم نکنه قلبش دیگه نمیزنه نکنه من اصلا حامله نیستم!!!!!!!!! پس چرا من علایم ندارم تا اخر مامان جون از دستم کلافه شد و منوبرد دکتر و دوباره سونو ٤/٣/٩٢شنبه دوباره سونوشدم وبازم دیدمت دیگه خیالم راحت شد قلبت مثل یه شمع تو مانیور خاموش و روشن میشد قربونت برم از فردای اون روز کمر درد گرفتم دردی که تا الان دارم گاهی هم معده درد و یه کوچولو حس تهوع وفقط حسش به شدت دوغ وماست دلم میخواست هوس کباب برگ میکردمو عاشق کله پاچه شده بودم وای میمردم برای گوشت و اب کله پاچه جالبه قبلا نه گوشت دوست داشت...
21 مرداد 1392

سونو قلب

٢٤/٢/٩٢روز سه شنبه بابابایی رفتیم کلینیک ابن سینا همونجا که ازقبل تحت نظرشون بودم تمام این روزا از دلشوره اینکه نکنه قلبت تشکیل نشه شب و روز نداشتم روز قبلش با مدیرم حرف زدم و به اون هم گفتم اونم خوشحال شدو امروز مرخصی گرفتم نوبتمون شد خوابیدم رو تخت ضربان قلبم کل بدنمو تکون میداد دکترشما رو دید گفت همه چی خوبه قلبش تشکیل شده جاش خوبه و بارداری خوبیه قلبتو نشونم داد یه نقطه که خاموش  و روشن میشد عالی بود گریه ام گرفته بود همش خداروشکرمیکردم بابایی هم خیلی خوشحال بود دکترامپول داد برای حفظ بارداری و قرار شد یه روز درمیون امپول بزنم از همون امپول پروژسترون ها که موقع میکرو میزدم بعدش رفتیم بابا منو گذاشت خونه م...
21 مرداد 1392

ازمایش

شب که برگشیم خونه خودمون توراه بی بی چک دیگه هم خریدیم اونم مثبت شد فردا ظهربابایی رفتیم دکتر برامون ازمایش نوشت بعد ١٠تا ازمایشگاه رفتیم که  جواب ازمایشو همون روز بدهند ولی همه یکی دو روز بعد جوابو میدادن وماطاقت نداشتیم بعد رفتیم بیمارستان یاس اونا گفتن مثبت منفی بودنشو همون روز میدن ولی عدد بتا رو فرداش میگن ازمایش دادیم مثبت بود خوشحالی خوشحالی و خوشحالی تو راه به مونا دوستم و مرضیه همکارم خبردادم ویه عالمه تبریک شنیدم روز خوبی بود دوسه روز بعد بعداز کلی تاخیر و بدقولی عدد بتا رو بیمارستان داد ٧٢٠٠برای روز یازده بعد از عقب افتادم پریود عدد خوبی بود شکرت خدا ...
21 مرداد 1392

امیرحسینم سلام

  عشق مامان میخوام برات خاطرات قشنگتوازوقتی اومدی تو دل مامان اینجا بنویسم.توبزرگترین وبهترین هدیه خدایی واسه ماعاشقانه دوست داریم  شاهزاده ی ما   ...
16 مرداد 1392