امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

بغض.......

اونجوری بغض نکن دلم میگیره......     میدونی چرا بغض کردم اخه اینو دوست ندارم     بابام هم برای اینکه از دلم دربیاره اینجوری منو گذاشت تو اغوشی وپتو رو انداخت سرم باهم رفتیم به ریحونا اب بدیم...           ...
30 فروردين 1393

من و چراهای زندگی؟؟؟؟؟

چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟چرا هرچی این پستونک رو میخورم سیر نمیشم؟؟؟   چرا  چرا چرا ؟؟؟؟من دندون ندارم؟؟؟       چرا چر ا چرا ؟؟؟؟چراانیشتین هیچ چیزی برای من نزاشته که کشفش کنم؟؟؟   چراچرا چرا ؟؟؟؟؟چرا به من چلو کباب نمیدن؟؟؟؟       چرا چرا چرا ؟؟؟؟چرا شیر سفیده؟؟؟/   ...
21 فروردين 1393

مادردوبخش است ما/در* بی مادری ما ازکنار دراغاز شد

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف  چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است  رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف گاه دلخون توئیم و گاه دلخون پدر  وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف از کنار تو که می آید به خانه ناگهان بر سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم  غصه تو یک طرف داغ برادر یک طرف مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین  پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم  زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف وای از آن لحظه که باید بنگرم  سر ز روی نیزه افتاده، پیکر یک طرف...
16 فروردين 1393

معوقه!!!!!!!!

من وقتی موهامو اینجوری شونه میکنم به شدت شبیه بابایی میشم اصلا یه وضعی............. سیب از وسط نصف شده هنرنمایی جدید ....... اول خوب نیگا میکنم ازاون نگاه ها که مامانم عاشقشه وبعداستارت کار رو میزنم   بعدش اینجوری میشم     ببخشید پشتم به شماست البته این نتیجه تلاش من برای غلت زدنه   هی به مامانم میگم منو نسپار به این پدرجان ببین چه طور لباس تنم کرده اخه گناه من چیه........   منو این همه خوشبختی محاله   ...
9 فروردين 1393