امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

من هم نام حسینم.....

کیک شب میلاد امام حسین(ع) هم به خاطر شب میلاد وهم به خاطرنام زیبای پسرم     درخت سیب مامان فاطمه و....         بدون شرح.....           پی نوشت:(به جز عکس اول باقی عکسا قدیمی اند تقریبا بیش از یک ماه پیش) ...
14 خرداد 1393

بیماری و.....

یه مدت غیبت داشتیم دلیلش هم مریضی امیرحسین بود یازده روز سخت و وحشتناک.......... اولش با افت دهن و تب خفیف شروع شد همون روز اول رفتیم دکتر دوسه روز حالت رو به بهبود بود که..... از ظهر یکشنبه با تب دوباره اوج گرفت تب 40درجه تو یه ساعت هایی از چهل درجه هم بالاتر میرفت نه قطره و نه شیاف استامینفون تبتو پایین نمیاورد شربت بروفن به توصیه دکترگرفتم اونم همش دو ساعت تبتو پایین میاورد تب بالا باعث میشد دایم بالا بیاری تقریبا هیچی نمیخوردی روزی که حالت بد بود 12ساعت تمام حتی اب هم نخوردی همش میترسیدم به خاطرتب بالا تشنج کنی خدای نکرده دو شب متوالی مجبور شدیم ببریمت بیمارستان شب اول بیمارستان طبی کو...
7 خرداد 1393

سفرنامه(2)

 ..... شب ساعت 2 /3 بود خوابیدیم وساعت6بیدار شدیم و وسایل رو جمع کردیم وراهی شدیم من و امیرحسین وبابایی باماشین خودمون مامان بزرگ و بابا بزرگ و دوتا خاله ها هم باهم توماشین خودشون من اینقدر خسته بودم که حد نداشت تو48 ساعت گذشته همش 4 ساعت خوابیده بودم و بابایی هم اوضاعش بهتراز من نبود مامان جون (مامان مامانی)اومد توماشین ما نشست ومراقب شما بود ومن یک ساعتی خوابیدم رسیدیم سمنان و صبحانه ای که مامان جون تدارک دیده بود(کله پاچه) رو خوردیم و شما حسابی سرحال بودی و بازی میکردی بعد دوباره راهی شدیم بابایی خسته شده بود وکم خوابی اذیتش میکرد به زور جامو با بابایی عوض کردیم و با...
27 ارديبهشت 1393

سفرنامه(1)

سلام موضوع:مسافرتهای گل پسر قصه از اونجا شروع شد که ما نیت کرده بودیم اولین موقعیت مناسب بریم مشهد الرضا بعداز دنیا اومدن امیرحسین هی میگفتیم انشالله عید میریم ولی نزدیکای عیدمامانی دودل شده بود اخه هوا سرد بود همش نگران این بودکه شما اذیت بشی خلاصه تاریخ 10اردیبهشت رو انتخاب کردیم که هم خاله ها زمان کلاسها ی دانشگاه رو تنظیم کنن هم بابایی مرخصیشو جورکنه وهم هوا خوب باشه و ... تو تعطیلات عید رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم بعدش 22فروردین رفتیم قم زیارت حضرت معصومه ومنتظربودیم که 10اردیبهشت برسه و راهی مشهد بشیم اول قرار بود من وامیرحسین با هواپیما بریم و باقی با ماشین بیان که هم امیرحسین اذیت نشه هم تو مشهد برای رفت وامدماشین داشته ...
27 ارديبهشت 1393

مردان زندگی من.........

اولین مرد زندگیم: از اولین نگاه کنارم شانه به شانه ام مثل کوه ایستاده وبودنش بزرگترین دارایی زندگیم بوده و هست وانقدر این بودن ابهت داشته که لحظه لحظه زندگیم به بودنش گره خورده وتمام لحظه های بودنم بوی اورا گرفته او همیشه بوده وهست اولین مرد زندگیم تا ابد کنارم باش پدرم .........پدرم .........پدرم تمام دارایی زندگیم روزت مبارک دومین مرد زندگیم: برادری که نبودنش بزرگترین حسرت زندگیم شده نداشتن با داشتن و از دست دادن خیلی فرق داره داشتم و عزیزم بود عزیزتر از هر برادری واکنون کنارم نیست نبودنی که خلا اش با هیچ چیزی جبران نمیشود ای بزرگترین نداشته ...
23 ارديبهشت 1393

عکس جدید!!!

  پی نوشت:(ما رفته بودیم سفر تو اولین فرصت میام و از سفرمون و ماجراهای چند وقت اخیر براتون میگم) پی نوشت2:این عکسا عکس های خام وکارنشده اتلیه است یعنی من فایل عکسای امیرحسین رواز عکاسی گرفتم واقای عکاس عکسایی رو به ما دادکه به نظرش خوب نبودن یا تکراری بودن و ایشون روشون کار نکرده بود بنده هم قسمتهای اضافیشو بریدم!وباقیشونو گذاشتم اینجا!!!! ...
17 ارديبهشت 1393

..............

مامان من وقتی با لپتاپ کارمیکنه من باید نظارت داشته باشم نمیشه که من در جریان پست ها نباشم برای همین موس رو میدم دست مامانم میگم شما برو بشین پشت سرم کارهاتو بکن منم بدون هیچ اذیتی اینجا میشینم و نظارت فنی و اخلاقی رو انجام میدم مامان یه چایی هم برای من بیارلطفا.... ای داد ای فریاد مامان به دادم برس یکی داره موهامو میکشه الانه که از رومیزبیفتم کمککککککککککککککککککک       ...
9 ارديبهشت 1393