امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
روزشمارعشق ماروزشمارعشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسینم اجابت یک دعا

اوشان

سلام سه روزی رفته بودیم  یه ویلا تو اوشان اب و هواش عالی بود روزاش هوا خنک بود ولی شب هاش سردمیشد صبح ها هم تا قبل بالا اومدن افتاب هوا سرد بود             پسرکم روز جمعه برای اولین بار با باباش رفتن ارایشگاه تا موهاشو کوتاه کنه پسرم اصلا گریه نکرده!!!! اینم پسر موکوتاه من         پی نوشت1:سال پیش یه همچین روزایی هم رفته بودیم به همین ویلا اون موقع امیرحسین تو دل مامانش بود!! پی نوشت2:امیرحسین قبلا هم موهاشو کوتاه کرده بود ولی این اولین بار بود که میرفته ارایشگاه مردونه او...
15 شهريور 1393

حال و احوال8ماهگی...........

سلام مدتیه میخوام ازکارای پسرک بنویسم تا یادم بمونه وقتی کوچیک بودی چه توانایی هایی داشتی دوست دارم هرماه از توانایی هات برات بنویسم ولی وقت نمیشه ولی حالا ....... پسرک خوش اخلاق و خوش خنده ی مامان محاله صدات کنم و بهم لبخند نزنی عاشق این کارتم تو هر حالی باشی وقتی صدات میکنم برمیگردی و لبخند میزنی این کارو برای بابایی و مامان جون و باباجون و خاله ها هم میکنی عاشق شلوغی و مهمونی هستی وقتی اطرافت شلوغ باشه دایم سرگرم بازی و اتیش سوزوندنی رابطه ات با ادما خیلی خوبه غریبگی نمیکنی کلا هم اهل گریه کردن نیستی عاشق بچه هایی هرجا بچه ای باشه دایم براش صدا درمیاری و خودتو هرجور شده بهش میرسونی چند روز پ...
9 شهريور 1393

کلاه تنها نشونه ی بزرگ شدنم

امیرحسین وقتی دوماهه بود یکی از اقوام براش شال کلاه بافت اون موقع کلاه اندازه اش بود ولی همون روزی که رفته بود سر کمد لباساش این کلاه رو سرش گذاشت بببببللللللللللههههههه کلاه دیگه اندازه اش نبود واین باعث شادی مامان شد اخه من هنوز میتونم لباسای سایز صفرمو تنم کنم گرچه کمی تنگ و کوتاه شدن برام ولی میتونم بپوشم   اینجا هم تی شرت مامانمو تنم کردم اینقد خنده دار شدم..........   من تو 5ماه 17روزگی اولین دندون 5ماه و 28روزگی نشستنم کامل شد 6ماهگی هم چهار دست و پا وسینه خیز رفتم 6ماه و10روزگی دومین دندون 7ماه 7روزگی سومین دندونمو دراوردم چهارمی هم داره درمیاد .......... ...
22 مرداد 1393

مرغ یا خروس؟مساله این است........

چند روز پیشا حوصلمون سر رفته بود گفتیم بریم سر کمدمون ببینیم چه خبره موهای عروسکم حسابی کثیف شده بود کفشام خاک گرفته بود یه جای جدید هم نشستن کشف کردم جای خوبی بود کمی بعدبا یه اسباب بازی برخورد کردم و یه سوال برام پیش اومد مرغ یا خروس بودن؟ نظرشما چیه؟ هی نیگاش کردم تا اخر مامانم توجیحم کرد یه باتری در شکم این اسباب بازی گذاشت ایشون هم چند عدد تخم مرغ تحویل ما داد تا ما پی به مرغ بودنش ببریم بله اقا مرغی بود واسه خودش........ اینجا دیگه توجیح شدم......           ...
22 مرداد 1393

امیرحسین و دریاچه (چیتگر)و افق......

            ادامه دارد........ امیرحسین ولباس عروسک خاله مهسا     اینقد انگشت پام خوشمزه است.......   دوچرخه سواری.......   تماشای تلویزیون سوار بر کامیون افطاری و پارک   منو دارن میبرن دکتر....... به معنای واقعی از دیوار راست بالا رفتن همان و از گهواره بالا رفتن همان   مدیونید اگه فکرکنید ذره ای ازاین نان خامه ای وارد دهن من شده باشه تقریبا هیچی نمیخورم و هم وزن پشه ها شدم.......... ...
11 مرداد 1393